Saturday, June 2, 2012


 روح سرگردان استاد خلیلی از پشاور تا کابل 

در اینکه خلیل الله خلیلی شاعر بزرگ و فراموش ناشدنی افغانستان است جای بحث نیست اما انتقال بقایای او از پشاور به کابل، عملی است در خور بحث شگرفتر و به دور از احساسات ملیت ستیزی تفرقه آمیز.
شادروان استاد خلیلی


بسته گی های فرهنگی، تاریخی و مدنیتی افغانستان هم از مرزهای سیاسی امروزی و هم از تفکر ملیت پرستانه حاکم در کابل فراتر است. از کیقباد و کنشکا گرفته تا مولانای بلخ و ابوعلی سینا آسیا – قاره یی که به گفته اقبال لاهوری ملت افغان در آن دل است – اسطوره های بیشماری از اندیشه، مذهب، سیاست و فرهنگ افغانستان را درآغوش دارد. 

ریاست جمهوری، وزارت اطلاعات و فرهنگ و شماری از حلقات فرهنگی دستبرد جسورانه به مقبره استاد خلیلی در شهر پشاور پاکستان را ستوده و بقایای منتقل شده یی وی  را در پوهنتون کابل بازبخاک سپردند.

یگانه دلیلی ارایه شده برای این شرینکاری، جلوگیری از حمله احتمالی بر مقبره خلیلی بود - مقبره یی که برای بیشتر از دو دهه در پاکستان بود.  اینکه آقای رنجبر (شخصیکه استخوانهای یا خاکه یی استخوانهای استاد خلیلی را از قبر او بیرون کشیده)  اطلاعات حمله بر مقبره خلیلی را از کجا بدست آورد – که شاید خواب دیده بود – برای حکومت افغانستان مهم نبود نه هم مقامات افغان از حکومت پاکستان خواستار تامین امنیت آرامگاها و سایر عابدات تاریخی افغان در پاکستان شده اند.

برخورد حکومت افغانستان، بویژه وزیر اطلاعات و فرهنگ، با این کار- که در اصل دستبرد به مقبره یی پیشین استاد خلیلی است - نه تنها غیرقانونی و غیراخلاقی بوده بلکه نوعی ملیت پرستی تفرقه آمیز است.

دستبرد به قبر استاد خلیلی را حداقل در موارد ذیل میتواند نقد کرد:

·        از نظر اسلام/شریعت بیرون کشیدن بقایای یک جسد از قبر عملی ناشایسته محسوب میگردد و حکومت افغانستان با حمایت از اینکار قانون اساسی افغانستان را نقض کرد، چون قانون به انفاذ شریعت حکم میکند.
·        اینکار مخالف وصیت متوفا صورت گرفت. خلیلی بنابر وصیت خودش در پشاور به خاک سپرده  شده بود. فراموش نباید کرد که استاد خلیلی در یکی از شفاخانه های اسلام آباد چشم از جهان فروبست و آخرین طبیبی که برای درمان او تلاش ورزید، یک پاکستانی بود.
·        اینکار خلاف استیذان دولت پاکستان صورت گرفت و حمایت دولت افغانستان از یک عملی خلاف قانونی در پاکستان، تخطی از اصول و عرف دیپلماتیک بود.
·        اینکار راه دستبرد به مقبره ها و سایر عابدات تاریخی افغان در دگر کشورها را توجیه میکند.

مسعود خلیلی، فرزند استاد خلیلی و سفیر افغانستان در مادرید، خلاف وصیت پدرش از دستبرد به قبر او استقبال نموده اما مشخص نیست که در اجرای اینکار نقش دیگری هم داشته یا نه.
استاد خلیلی حدود دو دهه قبل به ابدیت رخت بربست و شاید بجز مشت خاکی از او پیکری نمانده بود که  آنهم از یک گور به گور دیگری برده شد. دستبرد به آرامگاه (که آرامگاه نماند) استاد خلیلی نه در شعر، نه در عقوبت و نه در جایگاه او در تاریخ ادبیات افغانستان تغییری میآورد. این عمل اگر چه عقده های یک مشت تفرقه افگنان حاکم را اقناع کرد اما روح استاد را اذیت میکند. 

No comments:

Post a Comment